* مطالبی که گفتید در مورد شش ماه اول زندگی کودک هم صدق میکند؟ در این سن که همه بچهها شیر میخورند.
بله، اهمیت این موضوع به قدری است که سرنوشت آینده افراد را رقم میزند،چرا که سلولهای مغز که فرمانده کل بدن در دستیابی به دانش و بینش و مهارت هستند ،در سه ماهه سوم حاملگی شروع به افزایش تعداد و حجم میکنند.
بعد از تولد هم 6 ماه اول زندگی بسیار اهمیت دارد و تغذیه مناسب در این دوران هم از اهمیت ویژهای برخوردار است چرا که هر فردی با هر وزنی که به دنیا میآید. در طول پنج یا شش ماه اول، وزنش دو برابر میشود.
بنابر این تغذیهای که به نام «شیر مادر» توصیه میکنیم، یکی از بهترین ترکیباتی است که خداوند در اختیار کودک میگذارد. در واقع شیر مادر، حکم خون سفید را دارد و از عجایب این ترکیب حیاتی این است که در هر لحظهای منطبق با نیازهای نوزادی است که از آن تغذیه میکند و با وجود این همه پیشرفتهای تکنولوژیک، هنوز جایگزینی برای شیرمادر پیدا نکردهاند که بتواند حتی یک هزارم ارزش شیر مادر را داشته باشد.
* تا کی میشود گفت این شیر، غذای اصلی کودک است؟
تأکید من بر این است که در یک سال اول زندگی نوزاد، شیر مادر را غذای اصلی کودک قرار دهیم و غذاهای تکمیلی را در جهت تأمین یا افزایش انرژی دریافتی و یا دریافت موادی نظیر آهن و زیرمغذیهای دیگری که ذخایرش در شیر مادر به پایان رسیده است به کودک میدهیم، البته در روند تغذیه تکمیلی نکته حائز اهمیت این است که روند به گونهای آغاز شود که منوی تک غذایی کودک در زمان تبدیل به منوی چند غذایی علاوه بر رعایت اصول تنوع، به تدریج از حالت مایع به حالت پوره و لعابی و بعد به شکل غذاهای سفتتر در آید.
* بعضی از مادرها معتقدند که بعد از مدتی شیرشان رقیقتر میشود و کمرنگتر، به همین خاطر از شیرهای دیگر استفاده میکنند. به نظر شما کار درستی است؟
خیر! اینجا باز هم باور غلطی وجود دارد که متأسفانه زیاد به چشم میخورد، چرا که شیر و ترکیبات موجود در آن بسیار غنی است تا جایی که اگر حتی مادری که سوءتغذیه هم دارد، کیفیت شیر تولیدیاش بهتر از هر ماده غذایی مصنوعی دیگر است.
مسئله رقیق بودن و غلیظ بودن شیر نیز همانطور که گفتیم مطابق با نیاز کودک در هر زمان است چرا که وقتی کودک شیر میخورد و میخوابد و بیدار میشود، احتیاج به آب و قند دارد بنابراین شیر آغازین که به آن شیر پیشین هم میگویند، آب و قند بیشتری داشته و در روند مکیدن سینه مادر با ترشح هورمونهای پرولاکتین واکسی توسین (هورمونهای مرتبط با شیردهی) ساخته شدن شیر و جهش آن تأمین میشود و به چربی شیر اضافه میشود و بسیار جالب است که هضم چربی شیر مادر در مقایسه با چربیهای موجود در شیر خشک، با وجود آنزیمی به نام لیپاز که در شیر مادر وجود دارد بسیار قابل هضمتر است.
* به هرحال، دردسر از وقتی که قرار میشود بچهها به جز شیر مادرشان غذاهای دیگر هم بخورند، شروع میشود.
زمانی که تغذیه تکمیلی شروع میشود، اگر اصول تنوع، تعادل و تناسب را رعایت کنیم، مواد غذایی مناسبی در اختیار کودک قرار خواهد گرفت.
در واقع غذا خوردن کودک باید طوری باشد که زور و اجبار و التماس و خواهش و تهدید و جایزه و... در آن وجود نداشته باشد، چرا که این عوامل عکسالعملهای دفاعی در کودک ایجاد کرده و پایهگذاری روشهای غلطی را میکند که تا مدت زیادی والدین را درگیر خواهد کرد.
در بسیاری از موارد، کودک، روش غذاخوردن را از پدر و مادر به ارث میبرد. اگر روش و منش والدین در غذاخوردن صحیح باشد، بچهها از آنها الگوبرداری میکنند؛ مثلاً عادت خوبی مثل صبحانه خوردن، اغلب از والدین به بچهها منتقل میشود.
* پس اگر بچهای غذا نخورد، چه باید کرد؟ باید بیتفاوت بود؟
نه! در واقع باید در مقابل عکسالعمل بچهها، خونسرد بود، اگر خورد، خورد و اگر نخورد، هم نخورد، نه توهین، نه تحقیر، نه توصیه! میتوانید غذا را از جلوی او بردارید تا کودک بفهمد که غذا خوردن یا نخوردن یک عامل تهدید کردن مادر نیست.
جالب است بدانید که در برخی مواقع کودکان از حرص دادن والدینشان خوشحال میشوند و در مواقعی هم آن را به عنوان دستمایهای برای عصبانی کردن مادر قرار میدهند و در بعضی مواقع والدین را به حد جنون میرسانند! حتی گاهی بچه، امواج مغزی مادر را بدون این که مادر چیزی را ابراز کند دریافت کرده و در دلش میخندد و میگوید «پدری از تو در میآورم!»
* خب اگر مادر اصرار نکرد و بچه هم غذا نخورد، چی؟
چنین چیزی امکان ندارد، اگر مادر کمی دندان روی جگر بگذارد مسئله حل میشود. خیلی از مادرها میآیند و در حالی که توی سر خودشان میزنند و گریه میکنند از بدغذایی کودکانشان گلهمندند.
من در این مواقع به جای توجه به کودک، به رفتارهای مادر توجه میکنم و معمولاً اختلالات و اشتباهاتی که مخصوصاً در بچه اولیها وجود دارد و نگرانیها و بیتجربگیها دلیل این اتفاق است.
شما نمیتوانید تصور کنید که رفتارهای غلط والدین تا چه حد لحظات لذت بخش غذا خوردن را برای بچهها تبدیل به شکنجه میکند. وضع وقتی بدتر میشد که گاهی پدرها و مادرها دستها و پاهای بچه را گرفته و غذا را به زور توی دهانش میگذارند طبیعی است که کودک از غذا متنفر میشود.
شما تصور کنید به رستورانی شیک بروید که بهترین غذاها را دارد ولی موقع صرف غذا، گارسونها دستهای شما را گرفته و غذا را به زور در دهانتان بگذارند، در این صورت عطای آنجا را به لقایش خواهید بخشید.
* گفتید که اشتهای بچهها نمودار سلامت آنان نیست، پس مادرها باید از کجا بفهمند غذایی که به کودکشان میدهند، برای تأمین سلامت او کافی است؟
همانطور که بچهها از نظر روند رشد و نمو با هم متفاوت هستند، اشتهای آنها هم با یکدیگر فرق میکند و اشتهای اینها را نحوه فعالیت و رشدشان تغییر میدهد.
برای این که پدر و مادرها مطمئن شوند که کودکشان به اندازه کافی غذا خورده و این را به عنوان یک عامل زورگویی یا تحمیل اراده نکنند بهتر است از کارتهای پایش رشد استفاده کنند.
این کارتها خیلی عالی به شما نشان میدهد که روند رشد کودک، سیر صعودی دارد یا افقی دارد یا نزولی. اگر روند صعودی دارد، کودک غذا را مناسب دریافت میکند.
ممکن است گاهی نمودار روند افقی داشته باشد که در اینجاست که معلوم میشود تغییراتی در تغذیه بچه ایجاد شده، مثلاً ممکن است در شرف دندان در آوردن باشد، ممکن است که دل درد یا گوش درد داشته باشد که باید به هر حال ریزیابی کرد، گاهی هم منحنی نزولی است و آنوقت هم باید علتیابی کرد که چرا این مسئله وجود آمده است.
ولی در 98 درصد موارد اگر بچهها را یک مقدار آزاد بگذارند، تا از غذاهایی که دوست دارند، استفاده کنند، وضع بهتر میشود.
در واقع بچهها مثل بزرگترها نیستند، گاهی ممکن است غذایی را چندین روز بخورند، گاهی ممکن است چند روز لب به هیچ غذایی نزنند.
در این صورت خیلی اصرار نباید کرد و بعداً میشود آن غذاها را سرسفره آورد. یا این که غذاهایی را که بچه دوست دارد و خیلی با میل میخورد، را لابهلای غذاهایی که میخواهیم باید به او بدهیم.