عوض کردن یک کالای معیوب
بدون ابراز وجود
کامران با قدمهای آرام و با تردید به متصدی کتاب فروشی نزدیک می شود و درحالیکه چشم به زمین دوخته با صدایی کمی بلندتر از نجوا حرف می زند . چهره اش به گونه ای است که انگار کار بدی کرده است . کتاب را محکم در دستهای خود گرفته و انگار که به متصدی می گوید « مرا آزار مده » از پس دادن کالا منصرف می شود .
پرخاشگرانه
کامران خشمگین در حالیکه صدایش به گونه ای است که در هر جای مغازه شنیده میشود و حالت چهره اش به گونه ای است که انگار می خواهد فروشنده را تحقیر کند .
پول کالا را می گیرد اما فروشنده با او دشمن شده است و خودش هم راضی نیست .
با ابراز وجود
کامران به سمت فروشنده می رود و به چهره او نگاه می کند چهره ای آرام و مطمئن دارد ، لبخندی می زند و به طرز دوستانه با فروشنده صحبت میکند و نقص کالا را با او در میان می گذارد ، هم کامران به خواسته خود می رسد و هم فروشنده احساس خوبی دارد زیرا مشکل یکی از مشتریانش را حل کرده است .
افسانه کارمند یک شرکت خصوصی است او زنی خوش برخورد ، علاقه مند به گردش و کارمندی خوب است . رفتارش به گونه ای است که هم همکارانش و هم دوستانش او را دوست دارند .
مریم یکی از دوستان صمیمی اش از او خواهش کرد ؛
گفت که قرار است به میهمانی برود و از افسانه خواست گردن بند جدید و گران او را قرض بگیرد ، افسانه گردن بند را از نامزدش هدیه گرفته بود و مایل نبود که گردن بند را به کسی بدهد .
رفتارهای او :
بدون ابراز وجود
او نگرانی اش را از گم شدن یا آسیب دیدن گردن بند پنهان می کند و با این که گردن بند خیلی برای او عزیز است می گوید خواهش می کنم و گردن بند را به مریم می دهد و تمام شب را در نگرانی سپری می سازد .
پرخاشگرانه
افسانه از درخواست دوستش ناراحت می شود و می گوید : نه ، به هیچ وجه و خشمگین می شود و به او می گوید درخواست احمقانه ای داری .
مریم تحقیر می شود اما افسانه بعد احساس پشیمانی میکند احساس رنجش مریم در تمام شب ادامه دارد و از آن به بعد رابطه بین مریم و افسانه به هم می خورد .
ابراز وجود کردن
افسانه اهمیت گردن بند را به مریم می گوید و با لحنی مؤدبانه و با این حال محکم به او می گوید که تقاضایش غیرمنطقی است زیرا این گردن بند برای او ارزش ویژه ای دارد .
مریم ناامید می شود اما افسانه را درک می کند افسانه هم از اینکه صادقانه حرف زده خوشحال است .
علی و سارا 9 سال است که با هم ازدواج کرده اند . اخیراً سارا چاق شده است و علی معتقد است سار خیلی از معیارهای او فاصله گرفته است . علی مرتب به او گوشزد می کند که وزن اضافه کردن سلامتی او را به مخاطره می اندازد و بچه ها هم از او یاد می گیرند .
سارا ناراحت می شود او سعی می کند وزنش را کم کند اما حالا واکنش سارا را باهم می خوانیم :
بدون ابراز وجود
او از چاق شدنش معذرت می خواهد و عذر و بهانه های بی مورد می آورد و در واقع اصولاً به علی جواب نمی دهد اما در درون خود به دلیل غرولند شوهرش احساس بدی دارد و احساس گناه می کند اما احساس اضطرب کاستن از وزنش را دشوارتر می کند . اینگونه مشاجره میان او و شوهرش ادامه دار می شود .
پرخاشگرانه
سارا در مقام اعتراض به شوهرش می گوید که خود او دیگر مالی نیست و می گوید تو هم پر شدی ولی من هیچ وقت به روت نمی آورم و رفتارهای دیگری از شوهرش را تحقیر می کند .
و اینگونه با ابراز خشم به علی آسیب می زند و به تیرگی روابط خود با شوهرش می افزاید .
با ابراز وجود
وقتی سارا با علی تنها می شود به او می گوید که بله حق با اوست که وزن اضافی به سلامتی او لطمه می زند اما اضافه می کند که طرز برخورد او با این مشکل را نمی پسندد . می گوید همه تلاش خود را می کند تا از وزنش کم کند و این تلاش برای او سخت است . علی می پذیرد و به اتفاق برنامه ای را تدارک می ببینند که به گونه ای حساب شده سارا بتواند وزن خود را کاهش دهد .