خانواده و تأثیر آن بر تربیت فرزندان
مقدمه:
محیط خانه، نخستین و با دوامترین عاملی است که در رشد شخصیت کودکان تأثیر میگذارد و افراد خانواده نقش بسیار مؤثری را در آشنا کردن کودکان به زندگی جمعی و فرهنگی جامعه دارند. خانواده یکی از عوامل مؤثر در رفتار فرزندان میباشد. در یک خانواده، روش کار و طرز ارتباط به نحوی است که محیط را برای تأمین احتیاجات اساسی کودکان، چه در زمینهی جسمی و چه در زمینهی روانی و یا اجتماعی مساعد میسازد. عادتی که کودک در خانه بدست می آورد گاهی ممکن است صحیح و عقلانی باشد و گاهی مانع رشد طبیعی او گردد. خانواده بر اندیشه و باورهای کودکان و شیوهی بر خورد آنها با دیگران تأثیر میگذارد. معمولاً پدر و مادر انتظارات خاصی از فرزندان خود دارند، گاهی این انتظارات با واقع بینی همراه است و اختلالی در رفتار کودک به وجود نمیآورد و در موارد مختلف به عنوان محرک اساسی، فرزندان را به فعالیت و عمل وامیدارد و گاهی نیز والدین بدون توجه به تواناییهای فرزندان خود انتظارات خود را بر آنها تحمیل میکنند.
ساختار خانوادهها: طرز برخورد صحیح اعضای خانواده با یکدیگر، همراهی آنها در خانه برای تعیین هدفهای خانوادگی و تأمین مصالح خانواده از عوامل مؤثر در رشد کودک میباشد. پیروی افراد خانواده از روش عقلانی در کلیه شئون خانوادگی، شرکت دادن تمام اعضاء در تصمیمگیریها ، تقسیم کار و مسئولیت میان اعضاء و دادن فرصت کافی برای اظهارنظر به تمام افراد باعث میشود اسباب رشد کودک در جنبههای مختلف شخصیتی بهتر فراهم گردد. بطور کلی خانوادهها بر اساس نوع ارتباط با یکدیگر با استفاده از ساختارهای متفاوت مثل ساختار عاطفی یا رفتاری، تأثیرات مختلفی بر پرورش کودکان و رفتار آنها دارند در این جا به اختصار در مورد ساختار عاطفی و رفتاری خانواده صحبت میشود. ساختار عاطفی خانوادهها: 1- ساختار آزادمنشانه با استفاده از روش عقلانی در کلیهی شئون زندگی: در این ساختار تمام افراد خانواده قابل احترام هستند. اعضای خانواده صلاحیت اظهارنظر دربارهی مشکلات مربوط به خود را دارند. همهی افراد خانواده حق دارند در تصمیماتی که دربارهی آنها یا کار مربوط به آنها گرفته می شود شرکت کنند و در عین حال مسئولیت دارند که در اخذ تصمیم و انجام وظایف خود عاقلانه عمل کنند. روش عقلانی در کلیهی شئون زندگی این خانواده نفوذ دارد. همکاری، اساس زندگی و فعالیت افراد خانواده را تشکیل می دهد. بچههایی که در این خانواده پرورش می یابند به موقع از محبت والدین استفاده میکنند. شخصیت آنها در خانه مورد احترام است و جای آنها در گروه خانوادگی مشخص و محفوظ میباشد . فرزندان چنین خانوادههایی افرادی توانا، موفق و سازگار خواهند شد. معین بودن هدف و نظم و ترتیب امور خانوادگی، راه و رسم زندگی را روشن میسازد. در این حالت بچهها میفهمند چرا باید از انجام کاری خودداری کنند یا در مواقع معین وظایف خاصی را با والدین در میان گذارده، دیدگاههای خود را بیان کنند و مهارت های خویش را ظاهر سازند. انجام اینگونه امور، امنیت خاطر آنها را فراهم ساخته و رشد آنها را در زمینههای گوناگون ممکن میسازد. 2- ساختار بیقید و بند و بیکنترلی: در این نوع ساختار هیچ یک از اعضای این خانواده در کار دیگری دخالت ندارد. خواستهها حاکم بر اعمال افراد است و هر فردی مطابق دلخواه خود عمل میکند. زندگی اعضای این خانواده با هرج و مرج و بینظمی همراه است. آثار تزلزل در این خانواده در رفتار کودکان نیز مشاهده میشود. افراد در این خانواده، بیبند و بار، بیهدف، سهل انگار، خودخواه و بیهدف هستند. احساس مسئولیت نمیکنند و قادر به زندگی اجتماعی نیستند. نمیتوانند با دیگران به سر برند و اغلب با شکست رو به رو میشوند و همین خصوصیات در رفتار بچههایی که در اینگونه خانوادهها پرورش یافتهاند نیز مشاهده میگردد. 3- ساختار دیکتاتوری و مستبدانه: در این ساختار یک نفر حاکم بر اعمال و رفتار دیگران است. فقط او تصمیم می گیرد، هدف تعیین می کند و راه نشان می دهد. او وظیفهی افراد را مشخص می سازد و امور زندگی را ترتیب می دهد. همه باید مطابق میل او رفتار کنند. او فقط حق اظهار نظر دارد و دستور او بدون چون و چرا باید از طرف دیگران اجرا شود. برنامهی کار افراد را معین می کند و در هر کاری که دیگران انجام می دهند دخالت می نماید و دیگران باید نظر او را بدون در نظر گرفتن مصالح قبول کنند. در این خانواده، شخصیت و خواستهها و نیاز کودکان به هیچ وجه مورد توجه نیست، نیازهای بنیادی آنها تأمین نمیشود و از محبت خبری نیست. کودک در این خانواده احساس امنیت نمی کند و وضع او همیشه متزلزل است. این گونه بچهها در ظاهر حالت تسلیم، آرامش، سازگاری و اطاعت از خود نشان میدهند، اما در واقع دچار هیجان و اضطراب هستند. این بچهها اغلب در مقابل دیگران حالت دشمنی به خود میگیرند. به بچههای همسن یا کوچکتر از خود آزار میرسانند. از بسر بردن با دیگران ناتوانند. در زمینهی عاطفی و اجتماعی رشد کافی ندارند و در کارهای گروهی نمیتوانند شرکت کنند. اغلب از ارائهی رفتار مناسب وامیمانند. از قبول مسئولیت خودداری میکنند، در مراحل مختلف زندگی از ضعف و بیلیاقتی رنج برده و غالباً در کار و تحصیل نیز موفق نمیشوند. 4- ساختار ترکیبی: در این ساختار، خانوادهها گاهی از یک الگو و گاهی از الگوی دیگر با ساختار دیگری استفاده میکنند. بچههای بیاراده ، ترسو و متزلزل در برخوردهای اجتماعی، حاصل پرورش در اینگونه خانوادهها میباشند. غالباً این گونه بچهها سعی در جبران سرخوردگیهای خود خواهند داشت و در راه تأمین کمبودهای شخصیتی و آزادی سلب شده به صورت سرگشتهای، هدفهای اساسی زندگی خود را بیاهمیت تلقی کرده و گاهی آنها را کنار میگذارند. ساختار رفتاری خانواده ها: 1- کنترل زیاد، محبت کم: برخی از والدین عقیده دارند که سختگیری نسبت به فرزندان بهترین شیوهی تربیتی و ضامن موفقیت آنها در آینده است. در این راستا، برخی از والدین سختگیری را از اندازه میگذرانند. آنها فراموش میکنند که هر کودکی به طور طبیعی تمایل به آزادی و استقلال عمل دارد. سختگیری بیش از حد، روح آزادی را در کودک از بین میبرد. در این خانوادهها فرزندان اعتماد به نفس خود را از دست می دهند و در تصمیمگیریهای مهم در زندگی ناموفق خواهند بود، زیرا همیشه این والدین هستند که تصمیمات لازم را برای آنها گرفتهاند. 2- کنترل کم، محبت زیاد: در این ساختار رفتاری، والدین عشق و محبت بیش از اندازه بدون اعمال کنترلهای لازم را ابراز میدارند. برخی از والدین در مقابل اشتباهات فرزندشان رفتارهای ناسازگار و ناهمخوان نشان میدهند. یک کودک در یک موقعیت برای کاری که کرده است توبیخ میشود و در موقعیت دیگر انجام همان کار یا نادیده انگاشته میشود یا حتی مورد تشویق قرار میگیرد. این کار، کودک را گیج میکند. برخی از والدین حتی در شرایطی که کودک باید تنبیه گردد از این کار سر باز میزنند و یا با او مخالفت نمیکنند. روش صحیح و متعادل، پذیرش فرزند و محبت به او و در عین حال تنبیه او به خاطر برخی کارهاست. این رفتار، به کودک این حس را القاء می کند که والدین دوستش دارند اما برخی رفتارها و اعمال او را تأیید نمیکنند. در این ساختار کودک احتمالاً لوس بار میآید و الگوهای رفتاری ضد اجتماعی و مجرمانه از خود نشان میدهد. 3- کنترل کم، محبت کم: کودک نمیتواند در خلاء عاطفی رشد یابد. اگر والدین هیچ گونه عشق و محبتی نشان ندهند زندگی برای کودک بیارزش و بیثمر میشود. هنگامی که والدین رفتار فرزند را به روش صحیح کنترل کنند او درک میکند که کنترل کردن برای یک زندگی اجتماعی آرام کاملاً ضرورت دارد. به همین ترتیب فرزندان نیاز به محبت دارند. هنگامی که فرزند احساس خطر میکند، آغوش مادر به او اطمینان و آرامش میبخشد. همچنان که کودک بزرگتر میشود کلمات اطمینان بخش مادر جای آغوش او را میگیرد. نیازی به ذکر این نکته نیست که بیان عشق و محبت ضرورت قطعی برای رشد سالم فرزند دارد و در غیاب آن شخصیت کودک دچار اختلال خواهد شد. کودکانی که دچار فقر و محرومیت هیجانی و عاطفی باشند نمیتوانند در آینده شریک خوبی در زندگی زناشویی خود باشند، زیرا پیوند موفق بین زندگی دو فرد از طریق عشق برقرار میگردد. بنابراین هیجانات باید به شیوهی قابل قبولی تنظیم و کنترل گردند. کنترل والدین، راهنمایی لازم را برای بیان احساسات و هیجانات در اختیار فرزندان قرار میدهد. همچنین احساسات در چهار چوب آن بروز داده میشوند. فرزند پروری بدون کنترل و محبت مطلوب نیست. 4- کنترل کافی، محبت کافی: از آنچه تاکنون گفته شده کاملاً روشن است که بهترین ساختار رفتاری و شیوهی فرزند پروری آن است که همراه با کنترل مناسب و محبت کافی هم باشد. والدین باید بین کودک به عنوان یک انسان از یک سو و رفتارهای کودکانهی او از سوی دیگر تفاوت قائل شوند. والدین با سبک تربیتی فوق این فرق را بین کودک و اعمالش قائل میشوند. آنها کودک را به خاطر رفتارهای پسندیدهاش تشویق و به خاطر اعمال ناپسندش تنبیه میکنند. نقشهای متعدد خانواده در ایجاد احساس امنیت 1-احساس امنیت از این که کودک عضو یک گروه ثابت و پایدار است و نیاز به احترام و حمایت دارد. ویژگیهای خانواده سالم یا رشد دهنده 1-نقش پدر و مادر در خانواده مدیریت و رهبری است و نه تحکم و فرمانروایی.
2-وجود افرادی در خانه که کودک میتواند در ارضای نیازهای فیزیکی یا روانی خود به آنها متکی باشد.
3-وجود افرادی که میتوانند برای حل مسائل و مشکلات کودک به منظور سازگاری در زندگی، وی را کمک کنند.
4-وجود افرادی که میتوانند کودک را در کسب موفقیتهای تحصیلی و زندگی اجتماعی و... تشویق کنند.
2 -رفتار والدین با آنچه به فرزندان خود میگویند مطابقت کامل دارد و در این راه از خود صداقت بسیار نشان میدهند
3-والدین میدانند که تغییر و تحول از ویژگیهای زندگی است، بنابراین میپذیرند که فرزندان آنان به سرعت مراحل مختلف رشد را طی میکنند و هیچ گاه نباید سر راه رشد و تغییر فرزندان خود قرار گیرند.
4-والدین فرزندان خود را به شیوهی صحیح برای رویارویی با مشکلات مهیا میکنند و در حین رشد به آنها چگونگی حل مشکلات، خلاقیت و نوآوری را آموزش میدهند.