شلختگی هم آموختنی است (آموزش نظم و انظباط در فرزندان )
ملکه هاى رفتارى و اخلاقى بسیارى از فرزندان ، در محیط خانه و از گذر شیوه هاى رفتارى و اخلاقى پدر و مادر شکل مى گیرند.
همان گونه که فرزندان ، راست گویى ، وفاى به عهد ، خوش برخوردى ، آداب معاشرت ، پابندى به آداب مذهبى ، صرفه جویى ، ساده زیستى و سخاوت و حتى رعایت نظافت را از والدین مى آموزند ، نظم و انضباط و داشتن برنامه ی درست را نیز از آنان مى آموزند.
ساعت ورود و خروج پدر از خانه ، ساعت هاى خواب و مطالعه ، ایام گردش و دید و بازدید والدین ، مهم ترین و موثرترین ابزار تربیت و پرورش روح انضباط و برنامه ریزى در فرزندان است .
آگاهى
کسى که از اثر شگرف نظم در موفقیت انسان هاى بزرگ آگاه است و از پیامدهاى زیان بار بى نظمى خبر دارد ، این شناخت ، در وجودش ، نیرویى پدید مى آورد که او را به سوى نظم سوق مى دهد. در این جا برخى از پیامدهاى زیان بار بى نظمى را یاد آور مى شویم :
- بى نظمى در اعمال انسان ، تاثیرى زیان بار دارد و جریان طبیعى فعالیت انسان را مختل مى سازد. انسان نامنظم ، نمى تواند از توانایى هاى فردى خود بهره برد.
- بى نظمى ، موجب اتلاف وقت و از دست رفتن عمر آدمى است .
- بى نظمى ، سبب رکود تحصیلى و باز ماندن از اداى وظایف اجتماعى است .
- تاثیر زیان بار در شخصیت افراد ، از عوارض دیگر بى نظمى است . شخص نامنظم از روش خودخواهانه و اعمال نظر شخصى متاثر از هوا و هوس پیروى مى کند و این ، سبب ضعف و زبونى نفس و سستى اراده اوست . (1)
نشست و برخاست با افراد منظم
دوستان و معاشران منظم ، تاثیرى بس بزرگ در به وجود آمدن نظم در زندگى انسان دارند ، زیرا صلاح و فساد دوست ، در سینه دوست نفوذ مى کند و او را تحت تاثیر قرار مى دهد. حضرت على (ع ) در نامه اى به حارث حمدانى مى فرماید:
ایاک و مصاحبة الفساق ، فان الشر بالشر ملحق ؛ (2)
بر حذر باش از معاشرت با بدکرداران ، زیرا؛ بد به بد پیوندد.
همان گونه که معاشرت با افراد بدکردار ، تاثیرى زیان بار بر آدمى مى نهد ، معاشرت با افراد نیک کردار، تاثیر سازنده دارد. معاشرت و رفاقت با افراد منظم ، انسان را به سوى نظم حرکت مى دهد.
نمونه هاى آرمانى
نقش نمونه هاى آرمانى در زندگانى آدمى ، توجه برانگیز و در خور اهمیت است . قرآن کریم از حضرت ابراهیم (ع ) و پیامبر اکرم (ص ) به عنوان دو اسوه ، یا نمونه آرمانى یاد کرده است . کار اسوگان براى دیگران ، سر مشق دادن است . در محیط خانه ، پدر و مادر براى فرزندان چنین نقشى دارند. والدین از همان روزهاى نخست باید امور مربوط به کودک را به ضابطه در آورند؛ یعنى طفل را به موقع شیر دهند، به موقع بخوابانند، به موقع بیدار کنند. در آموزش راه رفتن و سخن گفتن و غیره باید مراقب باشند.
بهترین دوره پرورش انضباطى کودکان ، همان دوران سه و چهار سال آغاز زندگى است . (3)
روش ایجاد انضباط در فرزندان
1. تبیین و تحلیل مسائل و آگاه ساختن فرزندان ، براى پدید آمدن انضباط در وجود آنان ، لازم است . همچنین پیامدهاى زیان بار بى انضباطى باید براى آنان تشریح شود تا به این گوهر گران بها دست یابند و کاخ زندگى خود را بر این پایه استوار، بنا کنند. از همین رو است که کارشناسان علوم تربیتى ، برخى عوامل سرپیچى و نافرمانى فرزندان را چنین بیان مى کنند:
الف ) نا آگاهى از فواید فرمان برى
ب ) صدور فرمان بدون هیچ توضیحى درباره آن
ج ) سختى انجام دادن فرمان بیش از گنجایش جسمى و عقلى کودک
د) نا آگاهى والدین از روش درست فرمان دادن
از این رو است که در فرهنگ اسلامى ، پدر و مادر را بر فرزند حقوقى است و نیز فرزند را بر پدر و مادر، از مهم ترین وظایف پدر و مادر، تربیت درست فرزندان است . حضرت على (ع ) مى فرماید:
مانحل والد ولدا نحلا افضل من ادب حسن ؛ (4)
هیچ پدرى به فرزندش هدیه اى برتر از ادب و تربیت پسندیده نبخشیده است.
والدین ، افزون بر آن که باید به کودک شناخت و آگاهى دهند و با استدلال ، او را به سوى نظم و انضباط راهنمایی نمایند ، در ارایه رفتار درست و مقررات ، خود باید بهترین نمونه براى او باشند.
نکته اى که لازم است والدین در نظر بگیرند ، توانایى جسمى و عقلى فرزند است و این که فرمان ها نباید از طاقت او بیش تر باشد. از رسول خدا (ص ) نقل است که فرمود:
رحم الله عبدا اعان ولده على بره بالاحسان الیه و التالف له و تعلیمه و تادیبه ؛ (5)
رحمت خدا بر بنده اى که با احسان و محبت ورزیدن به فرزندش و با تعلیم و تربیت کردن ، او را بر انجام دادن نیکى و خیر یارى کند.
پرسیدند: چگونه فرزند خود را با نیکى یارى دهد؟ فرمود:
یقبل میسوره و یتجاوز عن معسوره و لا یرهقه و لا یخرق به ؛ (6)
آن چه را کودک به اندازه توان خود انجام داده است ، بپذیرد و کار طاقت فرسا از او نخواهد و او را به گناه و سرکشى ، وا ندارد و به او پرده درى نکند پس او کارهاى احمقانه نکند.
براى این که بتوانید فرزند را وا دارید که به نظم و انضباط ارج نهد ، به دستورهاى زیر توجه کنید:
1. مقررات را چنان برقرار کنید که احترام شما و کودکتان ، هر دو ، محفوظ ماند.
2. مقررات یا محدودیتى که برقرار مى کنید ، نباید از روى هوس یا سلیقه شخصى باشد ، بلکه باید بر اصول تربیتى و سازنده شخصیت کودک مبتنى باشد.
مقررات یا محدودیتى که برقرار مى کنید ، نباید از روى هوس یا سلیقه شخصى باشد ، بلکه باید بر اصول تربیتى و سازنده شخصیت کودک مبتنى باشد.
3. باید کودک را در رعایت قوانین ، چه از لحاظ عاطفى و چه از لحاظ احساسى و رفتارى ، یارى کنید.
4. مقررات باید ساده و براى کودک ، فهمیدنى باشد.
5. در برقرارى نظم و تعیین قوانین انضباطى ، حتما باید مراحل رشد کودک ، توانایى هاى جسمانى و روانى و نیازهاى او را در نظر بگیرید. کودک ، به بازى و جست و خیز، نیاز دارد. هیچ گاه آن چه را براى طبیعت کودک روا است ، ناروا نشمرید.
6. در اجراى انضباط ، همیشه باید علاقه و محبت خود را به کودک نشان دهید و او را از محبت سیراب کنید. انضباط و محدودیتى که تعیین کرده اید ، نباید میان شما و کودکتان رنجشى پدید آورد. باید با پاداش و محبت ، او را به اجراى قوانین وادارید. (7)
یادآورى مى شود که نظم و تربیت را باید از همان آغاز زندگى ، یعنى از سه یا چهار سالگى به کودکان آموخت ، زیرا کودک ، بیش تر عادت هایش را در این سنین کسب مى کند و شخصیتش را شکل مى دهد. در این دوران ، انضباط براى کودک بسیار ضرورى است ؛ زیرا او در آغاز زندگى است و نظم و تربیت سبب آرامش اعصاب و روانش مى شود و شخصیتش را کامل مى سازد. (8)
پی نوشت ها :
1) جزوه اهمیت نظم و تدبیر در اسلام ،ص 20
2) نهج البلاغه فیض الاسلامى نامه 69،ص 1070
3) جزوه اهمیت نظم و تدبیر در اسلام ،ص 18
4) مستدرک الوسائل ؛ ج 15،ص 165
5) همان ، ج 15،ص 169
6) الحدیث روایات تربیتى اهل بیت ، ج 2،ص 351
7) زهرا معتمدى ، همان ،ص 25 و 26
8) همان ،ص 21
منبع : برگرفته از کتاب " نظم و انضباط " - مؤ لف : مرکز پژوهش هاى اسلامى صدا و سیما گروه معارف
با تلخیص
آموزش انضباط با عصبانیت جواب نمیدهد
وقتی کودکان شروع به راه رفتن میکنند، دامنه حرکات و رفتار آنها وسیعتر شده و از این رو بسیاری از والدین فکر کردن و صحبت کردن در زمینه آموزش انضباط را آغاز میکنند. کودک شما یاد میگیرد خیلی کارها را انجام دهد و البته همه این کارها نیز از نظر شما مطلوب نیستند.
او در حدود یک سالگی قادر است کمی راه برود و اندکی صحبت کند مسلما مفهوم کلمه نه را میفهمد؛ همچنین قادر است همکاری با بزرگترها را آغاز کند. اما او نمیتواند با عصبانیت بزرگترها هنگامی که با آنها همکاری نمیکنند کنار بیاید؛ زیرا قادر به درک علت عصبانیت آنها نیست.
کودک شما نمیتواند بفهمد کاری که او کرده یا اتفاقی که افتاده است، ریختن شیر روی پیراهن تمیز شما یا خالی کردن کیف دستی شما بوده که منجر به عصبانیت شما شده است. حتی اگر او تنشها و مشکلات قبلی شما را هم درک کرده بود، نمیتوانست علت آن را بفهمد: ساعت کوک شده بموقع زنگ نزد، شما صبح دیر از خواب بیدار شدید، کودک را دیر از خواب بیدار کردید، رساندن او به مهدکودک دیر شد و در نهایت دیر سر کار خود رسیدید. او چیز زیادی درباره احساسات یا کارهای شما نمیفهمد و نباید هم بفهمد. این موارد هنوز به بخشی از نگرانیهای او تبدیل نشدهاند. اگر بداخلاقی کنید، او ممکن است خنده و لوسبازی را شروع کرده و شما را عصبانیتر کند؛ اگر داد و بیداد راه بیندازید، او از جای خود میپرد و گریه و زاری راه میاندازد؛ اگر خونسردی خود را به حدی از دست بدهید که دست به تنبیه فیزیکی او بزنید مثلا او را محکم تکان بدهید، یک سیلی نه چندان محکم به او بزنید یا او را در تختخوابش رها کنید، او بهت زده شده و وحشت میکند. قبل از زمانی که کودکتان بتواند علت عصبانیت شما را درک کند، از تنبیه هیچ چیز مفیدی یاد نمیگیرد. از طرف دیگر هنگامی که توانست دلایل عصبانیت شما را بفهمد، قادر خواهد بود حتی بدون تنبیه شدن هم «یاد بگیرد.»
فرض کنید کودک شما یک گلدان زیبا یا ظرف غذا را از روی میز پذیرایی بکشد و بشکند. شما ممکن است عصبانیت خود را اینگونه توجیه کنید که بارها به او گفته اید به این چیزها دست نزند و او نباید این کار را میکرد و در هر حال باید بیشتر مراقب میبود. اما یک دقیقه فکر کنید! او به ظرف با ارزش شما دست زد چون آنجا بود: کنجکاوی که بخش طبیعی از رشد اوست، به او دستور داده گلدان را امتحان کند و حافظه و درک او نیز هنوز آنقدر رشد نکرده که بتواند چیزهای ممنوع را به او یادآوری کند. او گلدان را شکست چون مهارتهای حرکات دستی او هنوز به اندازه کافی برای نگه داشتن اشیای ظریف پیشرفت نکرده است. پس آیا واقعا این اتفاق تقصیر او بود؟ اگر آن ظرف یا گلدان گران قیمت بود، پس چرا آن را در دسترس کودک رها کرده بودید؟ در این حالت اگر او را تنبیه کنید، او را به خاطر آنچه هست تنبیه کردهاید: به خاطر بچه بودن!
حالا فرض کنید کودک تمام غذای خود را از بشقاب بیرون ریخته و روی کف اتاق که شما بتازگی آن را شستهاید، پخش کرده است. شما با ناراحتی میگویید: «او باید میدانست این کار را نکند.» اما آیا واقعا او باید این را میدانست؟ چند دقیقه قبل از این شما به او کمک کردید تا آجرهای اسباببازی خانهسازیاش را از کیسه در آورد و کف اتاق بریزد. آیا او باید همانقدر که شما تفاوت بین غذا و اسباببازی را میفهمید، بفهمد؟ همانطور که در زمان تمیز کردن کف اتاق او دیده بود که شما آب و کف را روی زمین میریختید. آیا انتظار دارید او بفهمد که آب صابون کف اتاق را تمیز میکند، اما غذای چرب باعث کثیفی آن میشود؟ مجددا شما دارید صرفا به خاطر سن کم او و انجام دادن کارهایی که از کودکانی در سن او انتظار میرود، با او بدخلقی میکنید.
دیگران هر چه میخواهند بگویند؛ اما مهربان بودن با کودکی در این سن، او را لوس بار نمیآورد و موجب بروز مشکلات رفتاری او در آینده نیز نمیشود.
در واقع هرقدر او را با آگاهی و فهم بهتر نسبت به شرایط سنی او، دوست داشته باشید و از ابراز عشق و علاقه او به خودتان لذت ببرید، بهتر است. اگر بتوانید میل سیری ناپذیر او را به بوسهها و آغوش خودتان درک و ارضا کنید، او به دنبال راهی برای اذیت کردن شما نخواهد گشت. با این حال، هنوز زمان زیادی باقیمانده است تا او بفهمد که چه چیز میتواند شما را واقعا خوشحال کند، شادی و لذت شما با شادی و لذتی که او در این سن درک میکند یکسان نیست: شما از ریختن آبگوشت کف اتاق خوشتان نمیآید
پس از یک سالگی و تا قبل از ? سالگی، کودک دوران نوزادی را رها کرده و به سمت داشتن شخصیتی مستقل حرکت کند. اگر به رفتار با او به عنوان یک نینی کوچولو ادامه دهید، او در هر مرحله جدید از این مسیر، با شما درگیر خواهد شد و نهایت هم پیروزی از آن اوست. او استقلال خودش را به دست میآورد چون مجبور است که این کار را بکند! اما در این حالت او بهای سنگینی برای پیروزی خود میپردازد؛ و آن هم از دست دادن عشق شماست.
با این حال، هنوز هم گاه شمار رشد فرزند شما به مرحله کودکی نرسیده است؛ پس تلاشهای شما برای مدیریت و منضبط کردن برنامههای او (آنگونه که از یک کودک بزرگتر انتظار دارید) نیز بیثمر خواهند ماند. شما در این دوره با عدم درک و فهم موقعیتها و شرایط از سوی کودک روبهرو میشوید؛ اما رفتارهای کودک به گونهای است که عدم درک او را به شکل مبارزهطلبی و لجبازی نمایش میدهند؛ هر بار که، با او وارد دعوا شوید، در نهایت موجب تخریب بخشی از رابطه عاطفی و عاشقانه بین شما و او میشود. پس در پی به دست آوردن کنترل بدون قید و شرط نباشید و وارد جدالهای عاطفی نشوید. کودک شما در صورتی یک کودک خوب است که با علاقه و داوطلبانه کارهایی را که شما از او انتظار دارید، انجام دهد و انجام دادن کارهایی را که شما دوست ندارید دوست نداشته باشد. با کمی ذکاوت میتوانید زندگی را به گونهای برنامهریزی و تنظیم کنید که در بیشتر موارد شما و کودکتان هر دو به یک کار تمایل داشته باشید.
کودک شما آجرهای اسباببازی خانهسازیاش را کف اتاق پخش میکند و شما میخواهید که اتاق منظم و مرتب باشد. اگر از او بخواهید که آنها را جمع کند، به احتمال زیاد از این کار امتناع خواهد کرد. در صورتی که به این کار اصرار کنید دعوا شروع میشود که شما در آن پیروز نخواهید شد.
شما میتوانید سر او فریاد بزنید، او را تنبیه کنید و بگویید که او مایه مصیبت شده است؛ اما هیچ کدام از این موارد موجب نخواهد شد که او آجرها را از روی زمین جمع کند.
اما اگر بگویید: «شرط میبندم که نمیتوانی قبل از این که من همه کتابها را جمع کنم، همه آجرها را توی سبدشان برگردانی» یک کار سخت و طاقتفرسا را به یک بازی و هیجان تبدیل کردهاید. اکنون او میخواهد همان کاری را انجام دهد که شما از او انتظار دارید. او آجرها را «به خاطر مامان» جمع نمیکند؛ همچنین «چون بچه خوبی است» هم این کار را نمیکند. او این کار را میکند، چون شما شرایطی را پیش آوردید که او میخواهد این کار را بکند. و این بهترین شیوهای است که شما میتوانید در پیش بگیرید.
بهتر است در ارتباط با کودک خود مشکلات احتمالی در زندگی روزمره را پیشبینی و برای عبور از آنها برنامهریزی کنید؛ از دستور دادن بپرهیزید زیرا او از پذیرش دستورات شما امتناع خواهد کرد؛ او را به سمتی که دوست دارید هدایت کنید تا مطابق میل شما رفتار کند، زیرا در این صورت عامل دیگری وجود ندارد که او را مجبور کند به شیوه دیگری برخلاف میل شما رفتار کند.
نتیجه زودهنگام این روش آن است که جنگ و جدل به تفریح و شادی تبدیل میشود؛ اما پیامد درازمدت آن هم بسیار اهمیت دارد. این کودک که نمیتواند درست را از غلط تشخیص دهد و در نتیجه نمیتواند بین رفتار خوب یا بد انتخاب کند، در حال رشد است. بزودی زمانی فرا میرسد که او میتواند دستورهای شما را به یاد بیاورد و نتیجه رفتارها و کارهای خودش را پیشبینی کند، ظرافتهای زبان روزمره را بفهمد، احساسات و حقوق شما را نیز درک کند و به آنها احترام بگذارد.
با فرا رسیدن آن زمان، کودک شما قادر خواهد بود تعمدا خوب یا بد و شیطان باشد. انتخاب او تا حد زیادی به احساس او نسبت به بزرگسالانی که رابطه ویژهای با او داشته و بر او تسلط دارند، بستگی دارد. اگر او در آن مرحله از رشد این احساس را داشته باشد که شما اساسا به او علاقهمند هستید و او را دوست دارید، تحسینش میکنید و کلا طرفدار او هستید، در اکثر مواقع تمایل خواهد داشت شما را خوشحال کند؛ در نتیجه آن گونه که شما دوست دارید رفتار خواهد کرد یا حداقل سعی خود را میکند.
اما اگر کودک در آن مرحله از رشد این احساس را داشته باشد که شما میخواهید بر او سلطه داشته باشید و او نتواند شما را درک کند و کلا احساس کند در جبهه مخالف او قرار گرفتهاید، احتمالا به این نتیجه میرسد که برای خوشحال کردن شما تلاش نکند؛ زیرا شما هیچ وقت خوشحال نمیشوید. همچنین سعی نمیکند علت کجخلقیهای شما را بفهمد، زیرا شما در اکثر مواقع بداخلاق هستید. بعلاوه برای نشان دادن عمق عشق خودش به شما تلاش نخواهد کرد؛ زیرا شما هیچ گاه تلاش نکردهاید که ابراز علاقه او را جبران کنید.